در باب فلسفه جبر و اختیار و بحث های جنجالی پیرامون آن زیاد شنیده ایم . تعریفی که قرآن و شرع از علم ( آگاهی ) و قدرت ( توانایی ) خدا به دست می دهد آنقدر بینهایت و مبهم است که راه را بر روی هر استدلالی می بندد تا جایی که خود معتقدین به آن را نیز در مباحثه های منطقی و مستدل آچمز و زمینگیر می کند ، بدین معنا که بهیچ عنوان نمیتوان هیچ موضوعی را که حداقل رگه هایی از منطق داشته باشد را بوسیله آن و بصورت کاملاً منطقی و عقل پسند توجیه یا رد کرد . نهایت استدلال مذهبیون همیشه این است : همینی که هست ! از همین جمله است آنچه در عنوان این نوشتار آورده ام : هیچ اتفاقی در هیچ کجای عالم و در هیچ زمانی نیست که رخ دهد و خارج از علم و قدرت خداوندی بوده و اساساً بدون اشاره سرانگشت ایشان انجام شده باشد . کمی به این جمله فکر کنید ، منتهایی دارد !؟ آیا اگر روزی روزگاری در 1400 سال پیش کسی پیدا شد - بفرض واقعیت داشتن - و با تکیه بر دانش محدود و آگاهی اندک خود و اطرافیانش و بدون آنکه اساساً بداند این جمله چه بار معنایی سنگینی بهمراه دارد ، یک همچو ادعایی بکند ، ما پس از این همه سال و با دیدن این همه پیشرفت و افزایش دانش و دانسته هایمان و درکی بمراتب دقیقتر از جهان و پیرامون آن ، باید همان ادعا را نشخوار و تکرار کنیم ؟ یعنی باید پذیرفت که نقش انسان و هر موجود دیگری در دایره اتفاقات و پدیده های عالم هستی معادل صفر مطلق است و نه یک ذره بیشتر از آن . پس هر اتفاقی افتاد ( جنگ ، جنایت ، سیل ، آتشفشان، کشتار ، خشکسالی ، بدبختی ، عقب ماندگی ، فلاکت ، احمدی نژاد زدگی و و ) آرام سر جایمان بنشینیم و صدایمان درنیاید و مطمئن باشم که سر رشته همه احوالات عالم در دست اوست . همین ... من این نکته گفتم ، نه از بابا پند و نصیحت که از باب باز شدن بحث ... تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
No comments:
Post a Comment