Monday, September 28, 2009

آقای شهرام همایون ، لطفاٌ خفه شو ! برو کنار بذار باد بیاد

میدانم شما ممکن است مخالف باشید ولی من شهرام همایون را روی دیگر سکه احمدی نژاد میدانم

Thursday, September 24, 2009

خوشحالم که نظام جمهوری اسلامی تنها و تنها یک ستون دارد ( ونه بیشتر) . کار ما راحت تر !

کار سختی در پیش نداریم
همان یک ستون لرزان را بیاندازیم کار جمهوری اسلامی تمام است تمام
فکر کنید اگر بجای یک ستون - مانند سلیر کشورها - چهار یا پنج ستون داشت
قبول کنید سخت تر میشد انداختش
اما الان راحته
مگر نمیگن تمام هستی جمهوری اسلامی روی شاخ ولایت فقیه میچرخد ؟
خوب بهت همون شاخ رو میشکونیم
همین راهی که داریم میریم که در واقع راهی نیست جز راه آزادی ایران ، ما رو قشنگ میرسونه به هدف
با هر " مرگ بر دیکتاتور " که فریاد بزنیم بخشی از این ستون کذایی میریزه ... تا بالاخره روی سر همه ارادتمندان خودش خراب بشه و اونایی رو هم که اون بالا مالا ها نشستن طی یک سقوط ازاد موفقیت آمیز محکم بندازه دم چک مردم
خودشونم اینو بهتر از هر کسی میدونن

متأسفانه در بالاترین تیتر امتیاز می گیرد نه محتوا

متأسفانه در بالاترین تیتر امتیاز می گیرد نه محتوا ! همین

Wednesday, September 23, 2009

To whom it may shake hands with Ahmadinejad !

Dear UN officials
Dear International bodies
Dear Americans

If you have shaken hands with Ahmadinejad ( non president of IRAN ) Please wash and sanitize your hands right away because his hands are bloody and Iranian people will never forget and forgive you if you don't do that .
We will watch you closely and will be waiting for your regret declaration

Best Wishes
Signed and sealed
more than 65,000,000 Iranians

Saturday, September 19, 2009

مــــن بیش از همیشه به " ایـرانـی " بــــودن خودم افتخــــــار می کنم و اینبار برای آن دلیـل هم دارم

یکصد و سه سال از صدور فرمان مشروطیت میگذرد ، اما هرگز " ایرانی بودن " تا به این پایه که امروز هست ، افتخار آمیز نبوده است
دیگر می توانی با افتخار سرت را بالا بگیری ، سینه ات را ستبر کنی و با صدای بلند فریاد بزنی که ایرانی هستی ، کاری که سالها بود انجام می دادیم ولی وقتی با خویشتن خویش تنها می شدیم ، چیزی در اعماق وجودمان آزارمان می داد . عذاب وجدان می گرفتیم و با خود می گفتیم که واقعاٌ این ایرانی بودن کجایش افتخار دارد و هراز و یک فحش و فضیحت نثار بخت بد و طالع نحسمان میکردیم . اینک اما ورق برگشته است و انگار همه چیز همانی شده که باید می بود . دیگر دل و جرأت پیدا کرده ایم . دیگر فریادمان را نمی اندیشیم ، بلکه بر عکس ، افکارمان را داد می زنیم . بغض های در گلو فرو خفته مان را بعد از - انگار - قرن ها با صدای بلند بیرون می ریزیم . تمدن مان را به رخ همه جهان می کشیم و سرهای مان را - از همه مهمتر - بالا میگیریم . از ورای قرن ها بازگشته ایم و صندلی گم شده و اشغال گشته مان را می جوییم . آری به همه جهان فهماندیم که ما عرب ( بمعنای ساکن کشورهای عربی ) نیستیم و ایران هم کشور عربی نیست. به همه یادآوری نمودیم که قدرت جایی نیست مگر در قدم ، بازو ، گلو و از همه مهمتر اندیشه مردم که ما باشیم .
آری براستی ما دیگر " مردم " شدیم . استوار و پایدار . قدرتمند و توانا . و نشان دادیم که چه ضعیف است هر آنکس که با مردم درافتد . براستی چه دارد ؟ حتا از پخش تصاویر تظاهراتی که خودشان بانی و دعوت کننده اش بوده اند قاصرند . میفهمید ؟ قاصرند . یعنی ناتوانند . یعنی دستشان کوتاه شده است . به همین راحتی . به هزار و یک نیرنگ و خدعه دست می یازند تا مگر دلیل موجهی برای عدم پخش بازی فوتبال سوار کنند ! این تازه ابتدای کار است . با بازی های بعدی چه می کنند ؟ با مدرسه و دانشگاه چه می کنند ؟ با محرم و سیزده ابان و دهه فجر و بیست و دوی بهمن چه می کنند ؟ با سفرهای استانی شان چه می کنند ؟ با تظاهرات چند ده هزار نفری ایرانیان در نیویورک چه می کنند ؟ مگر میتوان در صحن علنی مجمع عمومی سازمان ملل سخنرانی کرد در حالی که ده ها - و شاید هم صدها - هزار نفر در پشت همان در می خواهند که تو نباشی ؟ همه اینها را گفتم و صدها و هزارها نگفته گذاشتم که بگویم دیگر جمهوری اسلامی ایران وجود خارجی ندارد و هر چه هست تنها و تنها " ایران " است و بس .
آه ایران چه شیرین است بر زبان آوردنت
آه ایران چه افتخارآمیز است خود را فرزند تو خواندن
و آه ایران چه سربلندی امروز ، آنقدر که همه فرزندان راستین ات را جان تازه بخشیده است
پاینده باشی ای مام میهن

Monday, September 14, 2009

نه غزه ، نه لبنان ، جانم فدای ایران

نه غزه ، نه لبنان ، جانم فدای ایران
نیاز به هیچ توضیحی هم ندارد
به همین سادگی

Saturday, September 12, 2009

آیا کسی از ما می ترسد ؟

نماز جمعه این هفته را همگان دیدیم و شنیدیم و انعکاس خبری آن را در سطوح مختلف داخلی و خارجی دیدیم
آنچه برای من روشن است این است که اوضاع قطعاٌ طبیعی نیست
اینکه رهبر جمهوری اسلامی که حداقل در ظاهر بسیار محکم و استوار نشان میدهد لازم می بیند که خط و نشان بکشد و تهدید کند و عتاب و خطاب نماید و شدیدتر از همیشه دشمن فرضی ( اعم از داخلی و خارجی ) را به برخورد بیرحمانه وعده دهد و پیشاپیش روز قدس را که همواره از محکمترین تریبون های تبلیغاتی جمهوری اسلامی بوده است کم اثر نماید و به آستانه تعطیلی بکشاند ، به واقع نشانه چیست ؟
آیا درست شنیدیم ؟
رهبر مسلمانان جهان ! از ناحیه مشتی اراذل و اوباش و عامل خارجی و مزدور بیگانه احساس خطر میکند ؟ مگر اینان تعدادشان انگشت شمار نبود ؟ مگر اینان ارتش و سپاه و بسیج و لباس شخصی و نیروهای گارد ویژه پشتیبان ولایت و اطلاعاتی و امنیتی و غیره و غیره دارند که اینچنین خاطر رهبر معظم انقلاب و ولی امر مسلمین جهان را مکدر ساخته اند ؟
چه اتفاقی افتاده است ؟ آیا جمهوری اسلامی با یک چالش جدی روبروست ؟ آیا با بحران مشروعیت مواجه است ؟ آیا اساساٌ موضوع اینقدر جدی است ؟ یعنی جناب ایشان هنوز صدای انقلاب مردم را نشنیده است ؟ یا شنیده و به روی مبارک نمی آورد ؟
آیا این تجربه تاریخی که حکومت های دیکتاتوری را فقط باید با استفاده از روشهای خودش از پا انداخت در ایران نیز جامه عمل میپوشد ؟ بعنوان مثال همین روز قدس که سالهاست تبدیل به تابلوی تبلیغاتی رژیم برای حمایت از تروریست های حماس و حزب الله و چنگ و دندان نشان دادن به منتقدین داخلی و خارجی بوده است ، اینبار دارد در خلاف جهت عمل میکند ؟ آیا روز قدس را میتوان آغازی برای جهش بلند دیگری در مسیر آزادیخواهی و عدالت طلبی مردم ایران دانست ؟
پاسخ به همه این پرسش ها را میتوان در کمتر از یک هفته از زبان و عمل مردم در سطح خیابانهای شهر و روستا شنید

اما آنجه میتوان با قاطعیت گفت اینکه رژیم دیکتاتوری مذهبی جمهوری اسلامی و رهبران آن شیرازه امور را ازدست داده و فکر فرار به جلو هستند

آقای خامنه ای از مردم ، از ما ، از من و تو میترسد
ترس هم برادر مرگ است
اندکی صبر ... سحر نزدیک است