Thursday, August 26, 2010

حدیثی جالب از بحارالانوار

به قول میرزا آقا خان کرمانی:

اگر یک جلد کتاب از 24 جلد کتاب بحار الانوار علامه مجلسی را در هر کشوری انتشار بدهند ، دیگر امید نجات برای آن ملت کم است . حالا تصور کن که هرگاه 24 جلد از این کتاب در میان ملتی منتشر شود !

محض ازدیاد بصیرت, یکی از حدیث های مهم این بحارالانوار را نقل می کنم که مُشت نمونه خروار باشد .
علی علیه السلام در غزوه صفین ، قصد عبور از نهر فرات را داشت ولی معبرش معلوم نبود . به نصیر بن هلال فرمود برود کنار فرات ، واز طرف من ماهیی به نام کرکره را صدا کن ، و از او محل عبور را بپرس . نصیر اطاعت نمود و بر کنار فرات آمد و فریاد برآورد که یا کرکره ، بالفورهفتاد هزار ماهی سر از آب بیرون آوردند ، لبیک لبیک ، چه می گویی ؟
نصیر جواب داد ، مولایم معبر فرات را می خواهد ، هفتاد هزار ماهی آواز برآوردند که ما همه کرکره نام داریم ، بگو این شرف در حق کدامیک مرحمت شده است تا اطاعت کنیم . نصیر برگشت و ماجرا را به عرض مولایش علی رسانید .
فرمود ، برو کرکرة بن صرصره را بخوان . برگشت و ندا داد . این بار شصت هزار ماهی سر برآوردند که ما کرکرة بن صرصره هستیم ، این عنایت در حق کدام شده است ؟
نصیر برگشت و پرسید . فرمودند ، برو کرکرة بن صرصرة بن غرغره را بخوان . نصیر بازگشت و چنین کرد . این بار پنجاه هزار ماهی و ماجرای پیشین تکرار شد .
برگشت و مولا گفت : برو کرکرة بن صرصرة بن غرغرة بن دردرة را بخوان . تا اینکه در دفعه هشتم که فریاد برآورد ، ای کرکرة بن صرصرة بن غرغرة بن دردرة بن جرجرة بن عرعرة بن مرمرة بن فرفرة !
آن وقت ماهی بسیار بزرگی سر از آب برآورد و قاه قاه خندید که ای نصیر ، به درستی که علی ابن ابیطالب با تو مزاح فرموده است ، زیرا او خودش همه راه های دریا و معبر ها و دجله ها را از ماهیان بهتر میداند ، ولی اینک به او بگو که معبر فرات آنجا است .
نصیر برگشت و صورت حال را عرض کرد .
حضرت فرمودند ، آری من به همه راه های آسمانها و زمین آگاهم . پس نصیر صیحه زده غش کرد . و چون به هوش آمد فریاد برآورد ، شهادت میدهم که تو همان خدای واحد قهاری . و آنگاه حضرت فرمود . چون نصیر کافر به خدا شده ، قتلش واجب است . آنگاه شمشیر از غلاف کشید و گردنش را بزد .
( حدیثی در بحارالانوار علامه مجلسی معتبرترین و بزرگترین منبع مذهبی شیعیان )

خردمند کاین داستان بشنود
به دانش گراید ز دین بگسلد

Wednesday, August 25, 2010

سریال های تلویزیونی ماه مبارک رمضان - به نقل از سایت پیک نت

سریال های تلویزیونی ماه مبارک رمضان

1. روحانی یک عدد

2. پیرزن سال خورده یک عدد ترجیحا ثریا قاسمی

3. ترک زبان یک عدد نمک سریال

4. دختر جوان و زیبا دو عدد

5. پسر جوان و جذاب یک عدد

6. زن زیبا و معصوم یک عدد ترجیحا مریم کاویانی

7. مرد میانسال دو عدد ترجیحا امین تارخ

طرز تهیه:

ابتدا همه را جز آقای روحانی در یک قابلمه ریخته و سپس خوب بهم می زنیم تا به اندازه کافی بهم بخورند و بهم بریزند. سپس آقای روحانی را بعنوان مشکل گشا وارد قابلمه می کنیم. بعد از نیمساعت در قابلمه را بر می داریم و جلوی 70 میلیون می گذاریم. اگر خوردند و مسموم شدند، چه بهتر، اگر نخوردند، دوباره بر می گردانیم توی قابلمه و دوباره هم می زنیم. این عمل را آنقدر تکرار می کنیم تا بالاخره بخورند. مثل آش خاله، که بخوری پاته، نخوری هم پاته!

Tuesday, August 24, 2010

نظر يک كارشناس موسيقی درباره پيشنهاد اجرای "ربنا " توسط افتخاری

ایمیل وارده که عیناً نقل می شود :


نظر يک كارشناس موسيقی درباره پيشنهاد اجرای "ربنا" توسط افتخاری

سلام ، من يك كارشناس موسيقی هستم و درباره فرمايش استاد عليرضا افتخاری برای اجرای ربنا توضيحاتی رو ميخوام خدمت حضرت استاد و مردم عزيز عرض كنم :

آقاي افتخاری فرمودند كه رهبر اجازه بدند ربنا رو ايشون بخونن!

اجازه رهبر هم دست شماست قربان !

اما با كدام صدا وسعت صوتی و تكنيك آوازی؟

چرا در سنی كه داريد چنين حرفهايی را ميزنيد كه موسيقيدانان ايران به شما بخندند؟

آخرين نتی كه حنجره شما توان اجرای آن را داشت نت سل بودكه در اثر مقام صبر استاد پرويز مشكاتيان

به سختی اجرا كرديد شما در اجرای آثار تكنيكی چنان مشكل داشتيد كه سال ٧١ آهنگساز همان اثر را به مرحوم ايرج بسطامی سپرد و اجرای استادانه بسطامی همه را به تحسين واداشت،درحاليكه ربنا از

نت سی بمل شروع ميشود و اوجش به نت می ميرسد ( يعني يك ششم بزرگ بالاتر از آخرين توان صوتی شما )

شما توان تكنيكی خواندن يك نت زينت را نداريد درحاليكه ربنای شجريان سراسر نتهای زينت و پاساژهای آوازی دارد

و از همه مهمتر فالشی بلفطره صدای شماست كه مردم هنرشناس ايران هرگز آن را نميتواند جايگزين صدای رويايی محمدرضا شجريان كنند و بهترين گواه فالش بودن شما اين كه درطول ٣٠ سال فعاليت حتی يك كنسرت هم اجرا نكرديد .

چون توان اجرای زنده نداريد و تنها با امكانات استوديويی صدای شما قابل پخش است .

آيا تمسخر ايميتاسيون ضعيف شما از استاد ايرج توسط مردم در دهه ٧٠ ويا اجرای افتضاح آثار زيبای تجويدی و خرم را كه پيش تر مردم با صدای دلكش و ... شنيدند كافی نبود؟

چرا راه دور برويم؟ بجای رقابت با شجريان در اثر ربنا آهنگ "خواهم كه بر مويش" و "وصل مشكل شيدا" كه توسط

هم شما و هم شجريان اجرا شده گوش كنيد و از دختر هنرمندتان خانم آوا افتخاری كه نوازنده چيره دست ويلن است قضاوت بخواهيد !

ايرج درحالی كه آثاركلاسيك راديوگلها را اجرا ميكرد بخاطر تكنيك بينظير و رفلكس حنجره اش وقتی برای فيلم های عاميانه ميخواند موردتحسين همگان بود . چرا كه آن تكنيك ناب را از محافل هنری به سفره

دلهای مردم می آورد.

اما شما كمبودهای تكنيكيتان را آنقدر كاست كرديد تا تيراژتان به ٥٠٠٠ نسخه رسيده است

آقاي افتخاری ! همان خواننده كوچه بازاری صداوسيمايی باش و بيش ازين خودت را مسخره خاص و عام نكن !

Wednesday, August 18, 2010

نامه ای به اصلاح طلبان : آیا مرا به رغم همه اختلافاتی که در زمینه های عقیدتی و سیاسی با شما دارم تحمل خواهید کرد ؟

دوستان گرامی ؛
خواهران و برادران هم میهن اصلاح طلبم ؛
با شما سخنی دارم :
یک ایرانی هستم ، دقیقاً مانند شما.
یک ایرانی که بنا به جبر روزگار دیرگاهی نیست که مقیم یک کشور خارجی است . این دوری ، اما ، میهنم ، وطنم ، کشورم و شما عزیزان و خواهران و برادرانم را از خاطرم نبرده است . این را گفتم تا بدانید که در این سالهای هجرت ، همه گاه با خنده هایتان شاد بوده ام و با گریه هایتان گریسته ام ، آخر من هم فرزند همان مام میهنم و آن را بیش از جانم دوست دارم . راستش را بخواهید به گذشته که برمیگردم ، خاطرات چندان بدی از زمان ریاست جمهوری " سید خندان " ندارم و به آن دوران - و به رغم اختلاف نظرهای اساسی که با شما دارم و انتقاد هم ، البته ، به آن دوران کم نیست - غبطه می خورم . یادم می آید صبحها که حتا به قیمت دیر رسیدن به محل کارم هم که شده ، توی صف روزنامه فروشی می ایستادم و جامعه و طوس و عصر آزادگان و نشاط و صبح امروز و سلام و ... را میگرفتم و با ولع می خواندم و از خواندنشان و از دیدن نیمچه آزادی بیانی که داشتیم لذت میبردم و امید را در دل زنده میگرداندم . به هر حال سرنوشت روزگار و داشتن خصمی مشترک ( خصم ایران و عزت انسانی و آزادگی ) ما را به هم نزدیکتر و نزدیکتر کرد تا آنجا که دل نگرانی ها و دغدغه هایم را با شما به درد دل نشسته ام . همینجا لازم است بگویم که صرف نظر از اختلافات شاید عمیق اعتقادی و سیاسی ، همیشه به کسانی چون تاج زاده و رمضان زاده و صفایی فراهانی ( این یکی را از نزدیکتر شاهد کارش بوده ام ) و آرمین ، بدلیل شهامتی در ابراز نظراتشان دارند احترام گذاشته و میگذارم و این افراد را دارای شخصیتی قوی و قابل اعتماد می انگارم . اینها را گفتم که بدانید ، من ، هم شجاعت سرم میشود و هم آزادمردی . و اما سخن من : یک سال و اندی از آغاز جنبش سبز آزادیخواهی و حق طلبانه مردم ایران می گذرد . یکسالی که من آنرا البته در امتداد خیزش تاریخی مردم ایران زمین از زمان عصر مشروطیت می دانم که هرگز باز نایستاده و با جباران و خودکامگان سر آشتی نداشته است و هر از گاهی با قالب و رنگ جدیدی خود را به رخ دیکتاتوران و مستبدین کشانده و خواب آرام را از چشمشان گرفته است . در این یک سال همه ما شاهد صحنه هایی تلخ و دردناک و جانکاه بودیم و داستانهایی از سبعیت قومی ظالم دیدیم و شنیدیم که قبلاً نظیرشان را حتی در کتابها نیز نخوانده بودیم . خود شما عزیزان نیز هم اکنون در حال پرداخت بهای آزادگی و آزادمردی خود هستید و اینور و آنور در گوشه این زندان و در حصار آن تبعید خود خواسته بسر میبرید و فصل مشترک همه مان نیز امیدی است که به فردا داریم . اما ، دراین میان چیزی هست که ما را همیشه از هم جدا میسازد و آنهم چیزی نیست غیر از اعتقادات مذهبی شما و نظری که به انقلاب و تاریخ و بنیانگذار آن دارید ( البته آنچه در قلبتان میگذرد را نمیدانم اما آنچه در ظاهر میبینم حاکی از اختلاف نظر و عقیده وحشتناکی بین ماست ) . بگذارید در یک جمله کوتاه حرفم را بزنم : من به ازادی و دموکراسی و حق انتخاب آزاد مردم اعتقاد دارم . من به اسلام آنگونه که شما اعتقاد دارید ، اعتقاد ندارم . من ، انقلاب اسلامی را ( بر عکس شما ) حاصل یک اشتباه بزرگ تاریخی می دانم و معتقدم کمتر کسی در میان سیل انبوه تظاهرکنندگان سال 57 و مخالفین شاه ، بدنبال حکومت اسلامی و ولایت فقیه و دیکتاتوری نعلین بود و حتی تصور آن را هم میکرد که با دست خود دارد چه موجود وحشتناکی را جایگزین می کند . به بیان ساده تر، کسی انتظار چنین چاه عمیقی را در پس آن چاله نداشت . من موجودی تحت عنوان " حضرت امام " را نه تنها قابل احترام نمیدانم بلکه معتقدم هر آنچه بدبختی که ما و شما امروز می کشیم ناشی از خباثت و خودخواهی همین " حضرت امامی " است که شجره منحوسه ولایت فقیه و دیکتاتوری نعلین را در سرزمین مان کاشت . همان کسی که برخی از شما عکسش را حتا در ماه دیدید .راستی آیا واقعاً دیدید ؟ من با خمینی و طرفداران و دنباله روان او مشکل اساسی دارم و معتقدم پیروی از خمینی و دفاع از آزادی و دموکراسی "جمع اضداد" است و در عالم واقع امکان بروز و ظهور ندارد مگر به مدد هنرپیشگی و ترفندهای سیاسی . من بدنبال آزادی بی دینی و بی دینان هستم و البته در عین حال مشکلی با دینداری شما هم ندارم . من روزه نمیگیرم . من نماز نمیخوانم . من ، اما ، به اعتقادات شخصی و خصوصی همه احترام میگذارم . من از " دین و مذهب رسمی " بدم می آید ! آیا شما به بی دینی و بی خدایی من احترام می گذارید ؟ آیا من اجازه دارم در فردای ایران در مقابل چشمان شما روزه خواری کنم و نگران این نباشم که ممکن است پایه های ایمان تان بلرزد ؟ آیا ما میتوانیم فردا با هم زندگی کنیم و ایران مان را بسازیم ؟

Sunday, August 15, 2010

شادباش به رئیس جمهور موسوی و طرفداران جنبش سبز آزادیخواهی ایران

پیروز انتخابات آزاد در ایران، موسوی است

امشب از شادی در پوست خود نمی گنجم ! از لحظه ای که مصاحبه آقای عبدالله مهتدی رهبر حزب کومله ( حزبی با گرایشات چپگرایانه در منطقه کردستان ایران که سابقه طولانی در مبارزات مسلحانه با رژیم جمهوری اسلامی دارد و جالب اینکه بیشتر این مبارزات در زمان نخست وزیری همین آقای مهندس موسوی نیز انجام شده است ) را در سایت روزآنلاین خوانده ام بر خود می بالم . بر خود می بالم وقتی میبینم بینش سیاسی رهبری و بدنه حزبی که سابقه طولانی در ضدیت با جمهوری اسلامی دارد تا بدانجا رسیده است که با واقع بینی هر چه تمامتر ، بر حقانیت مهندس موسوی در رهبری جنبش سبز آزادیخواهی ایران تأکید می کند و سطح اندیشه حزبی را از یک حزب محلی - با اهداف محدود منطقه ای - به یک حزب ملی ارتقاء می دهد . همین یک جمله ، بتنهایی دریایی از معنا با خود بهمراه دارد . ایرانی بودن و خود را عضوی از بدنه جنبش آزادیخواهی ایران زمین دانستن ، بوی مدنیت می دهد . بوی رشد می دهد . بوی سواد و اندیشه سیاسی می دهد . بوی دوری از خشونت می دهد . نشان از مبارزه مدنی دارد . در زمانه ای که دشمنان آزادی و دموکراسی ایران زمین ، پیروزی خود را در افتراق و چندگانگی هر چه بیشتر نیروهای جبهه مقابلش میبیند چنین اندیشه ای همانند رعد بر سرشان می غرد . همانند پتک بر ستون های ترک خورده کاخ دیکتاتوری آخوندی می کوبد و آن را به لرزش بیش از پیش می اندازد . بیان چنین عبارتی از زبان رهبر یک حزب قومیتی ، بمعنای رشد و آگاهی مبتنی بر مبارزات متمدنانه است . آری ، در بحبوحه ای که دشمنان اتحاد و همبستگی ایرانیان ، بر طبل جدایی طلبی و تجزیه بدنه " مام وطن " میکوبند و اکثر احزاب و گروههای سیاسی ، تنها ساز خود را کوک می کنند و خودخواهانه داعیه دار رهبری مبارزات مردمی هستند و هیچ کسی را غیر از خودشان و پیروانشان نمی بینند و قبول ندارند ، تأکید بر حقانیت مهندس موسوی در رهبری مبارزات آزادیخواهانه ایرانیان - آن هم از طرف یک حزب باسابقه در مبارزه با جمهوری اسلامی - درس ایرانی بودن می دهد . درس مبارزه می دهد و از همه مهمتر درس اتحاد و اتفاق در مقابل دشمن مشترک می دهد . به همگان یادآور می شود که ما را راهی نیست بجز آنکه یکصدا و هم آهنگ در مقابل دیکتاتور بایستیم و نقشه هایش را برای " در هم شکستن مان " نقش بر آب کنیم . باید به هر دو طرف و به خودمان شادباش بگویم . به آقای مهندس موسوی شادباش میگویم که توانسته است با پایمردی روزافزون بر حق انتخاب مردم ، خود را از قالب یک آرمانگرای چپ اسلامی بیرون کشیده و با عینیت بخشیدن به " مردمی بودن " و آزاده بودن ، تمام سختی ها را بجان بخرد و قدمی پا پس نگذارد . به رهبری و کادر سیاسی و طرفداران حزب کومله شادباش میگویم که با پوست اندازی و درس گرفتن از لطمات و تبعات روشهای قدیمی و نخ نماشده مبارزات گذشته ، اینک خود را بعنوان یک حزب پیشرو در جبهه ضد دیکتاتوری مطرح می کنند و در آخر به خودمان و همه مبارزان راه آزادی و اتحاد ایران زمین شادباش میگویم که در زمانه ای بسر میبریم که ایرانی بودن و ایرانی ماندن بر هر اندیشه سیاسی و روش مبارزاتی دیگر برتری دارد . این جمله ، بی شک در تاریخ مبارزات مردم ایران برای رسیدن به عدالت ، آزادی و دموکراسی ( که بزودی محقق خواهد شد ) ماندگار شده و بسان نقطه عطفی در رفتار حزبی و نگرش سیاسی احزاب ، ثبت خواهد شد . با امید به فرار رسیدن هر چه سریعتر روزی که سایراحزاب و گروههای سیاسی نیز از این رفتار متمدنانه حزبی درس گرفته و با رأی و نظر مردم ایران همراهی و همدلی کنند . یاد و خاطره همه شهیدان آزادی که خونشان را در پای درخت آزادی ایران هدیه کردند بخیر. زنده باد آزادی و پاینده باد ایران و ایرانی

Thursday, August 12, 2010

برادر کدیور ، امسال رو دیگه با دقت گوش کن ! بعد نیای بگی مردم جور دیگه شعار می دادن

بقول ظریفی میگفت : فارسی شعار بدین آمریکا هم بفهمه ! امسال جوری شعار بدیم تا اونی که تو آمریکا هم نشسته بشنوه . بدقت و با فصاحت هر چه بیشتر هم شعار بدیم تا بعد نیان شعار مردم رو عوض کنن و بگن " هم غزه ، هم لبنان ، جانم فدای ایران " . آره ، داش محسن ، جناب دکتر کدیور ، با شما هستم ، و با همه اونایی که گوششون سنگینه ، در واقع دلشون سنگینه ! جون مادرت ، جون هر کی دوست داری ، امساله رو بالا غیرتاً به دقت گوش بده ، دقت کن ببین مردم چی میگن ، نیای بعدن شعار مردم رو عوض کنی ، ببین مردم با همه وجودشون این شعار رو فریاد میزنن : " نه " غزه ، " نه " لبنان ، جانم فدای ایران . همین

Wednesday, August 11, 2010

سؤالی که امروز هر خارجی از خودش میپرسد

سوتی پشت سر سوتی ! شاهکار پشت سر شاهکار ! احمدی نژاد این طرف ! معاونش رحیمی آنطرف ! رسایی اینجا ! فاطمه رجبی آنجا ! صدیقی در نماز جمعه ! جنتی در مسجد جمکران ! خلاصه آنچه خوبان همه دارند ، این دولت و طرفداران و سینه چاکانش یک جا دارند ! اینها ، البته تا انجایی که اسباب فرح و شادی و سرگرمی و مسخره بازی باشند ، ملالی نیست . آنها بگویند ما هم میخندیم و به سخره شان میگیریم . اما بدبختی این است که این داستان به همینجا ختم نمیشود . خارجی ها هم میبینند و میشنوند . آنوقت است که قسمت دردناک ماجرا سر باز می کند . آنجا که از خود میپرسند : آیا مردم ایران ، با آن همه سابقه فرهنگی و تاریخی ، واقعاً به چنین آدمهای دیوانه و لمپنی با این طرز تفکر و روش عمل و صحبت کردن و ادبیات رأی داده اند !؟

Sunday, August 8, 2010

در مدح رئیس جمهور محترم جناب آقای دکتر احمدی نژاد : میمون هر چی زشت تر ، رقاص بازی اش بیشتر

در مدح رئیس جمهور محترم جناب آقای دکتر احمدی نژاد : میمون هر چی زشت تر ، رقاص بازی اش بیشتر ! این زیباترین ، مناسب ترین و پرمعناترین جمله ای بود که در مدح ا.ن و شیرینکاری ها و لمپن بازی های اخیرش به ذهنم خطور کرد . چون خودم بسیار به آن خندیدم ، ترجیح دادم شما هم ببینید و تفریحی کرده باشید . ما امروز واقعاً گرفتار عده ای هستیم که نمادشان این بوزینه زشت رو و زشت خوست . همین

Wednesday, August 4, 2010

داستانی از ملا نصرالدین - ملا و خرش

اينم از خر مُلا

يك روز ملا نصر الدين براي تعمير بام خانه خود مجبور شد، مصالح ساختماني را بر پشت الاغ بگذارد و به بالاي پشت بام ببرد. الاغ هم به سختي از پله ها بالا رفت .ملا مصالح ساختماني را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پايين هدايت كرد. ملا نمي دانست كه خر از پله بالا مي رود، ولي به هيچ وجه از پله پايين نمي آيد. هر كاري كرد الاغ از پله پايين نيآمد. ملا الاغ را رها كرد و به خانه آمد . كه استراحت كند. در همين موقع ديد الاغ دارد روي پشت بام بالا و پايين مي پرد . وقتي كه دوباره به پشت بام رفت ، مي خواست الاغ را آرام كند كه ديد الاغ به هيچ وجه آرام نمي شود. برگشت . بعد از مدتي متوجه شد كه سقف اتاق خراب شده و پاهاي الاغ از سقف چوبي آويزان شده، بالاخره الاغ از سقف به زمين افتاد و مرد.

بعد ملا نصر الدين گفت :

لعنت بر من !!! كه نمي دانستم كه اگر خر به جايگاه رفيع و پُست مهمي برسد هم آنجا را خراب مي كند و هم خودش را مي كُشد .

Monday, August 2, 2010

خبری برای جنتی

متن خبر سری : احمدی نژاد میخواد بره با اونی که یک میلیارد پول داده بود تا شما رو براندازی کنن ، بشینه حرف بزنه . جالب اینه که می خواد بشینه مردونه هم حرف بزنه ! نمیدونستی ... بدون ! البته مردونه و غیر مردونه ش هم سر همه تون رو بخوره . فقط خواستم بدونی که دیگه هیشکی دوستت نداره . همین